Thursday, January 20, 2005

روز عرفه

تا به حال پیش نیامده که در وبلاگ برای روزهای مختلف سال و مناسبت‌ها مطلبی بنویسم ولی امروز با همه‌ی روزهای دیگر تفاوت داره. امروز عرفه بود.
چندین سال پیش که هنوز راه کربلا باز نشده بود با یک کاروان کوچک راهی مرز خسروی شدیم؛ تا وقتی که به مرز رسیدیم هیچ تصوری از دعای عرفه و برگزاری‌اش نداشتم فقط برای همراهی با خانواده و دوستان راهی شده بودم ولی وقتی جمعیت عظیم و شور مردم را دیدم، وقتی دیدم که از همه‌ی نقاط ایران پیر و جوان برای برگزاری این دعا آمده‌اند حال عجیبی وجودم را فرا گرفت...
موقع خواندن دعا بیشترین تمرکزم بر معنی و مفهوم بود ولی آهنگ کلمات و زیبایی دلنشین این دعا فراتر از درکِ عقلی بود
چیزی بود که فقط می‌شد با قلب حس کرد...
حس و حال آن روز را دوباره وقتی کنار کعبه بودم حس کردم و بس...
ای کاش بار آخر نبوده باشد.

خدایا! نعمت دادی، احسان كردی، زیبایی بخشیدی، فضیلت دادی، روزی عنایت كردی، توفیق دادی، پناه دادی، حمایتم كردی و از گناهانم پرده پوشی كردی.
اگر آنچه تو از من می‌دانی، دیگران نیز می دانستند، هرگز به روی من نگاه نمی كردند و طردم می نمودند، ولی تو هماره پرده پوشی كردی.
من آنم که جهل ورزیدم، من آنم که به سهو مبتلا شدم، من آنم که به خود اعتماد کردم، من آنم که به گناهانم برگشتم ...
خدایا، همین من توبه كردم و به درگاهت برگشته‌ام. می دانم كه با آغوش باز از من استقبال می‌كنی. چون هر چه باشد، تو خدای منی‌.