Monday, July 25, 2005

فعلا سه فصل اول

فصل اول کتاب "هری پاتر وشاهزاده دو رگه" ترجمه از سمیه گنجی
فصل دوم
فصل سوم
با Adobe reader 6 به بالا باز کنید.

نوشته‌هاي خوانندگان 17:

نوشته شده در تاريخ3:09 PMتوسط Anonymous Anonymous

ماشالله... هنوز هیچی نشده... ترجمه شد... .

 
نوشته شده در تاريخ3:10 PMتوسط Anonymous Anonymous

تشکرجات

 
نوشته شده در تاريخ4:24 PMتوسط Anonymous Anonymous

مینا خوشگلی جون خودم دستت درد نکنه.حتمن می خونمش.می ماچمت عزیزَکَم

 
نوشته شده در تاريخ4:47 PMتوسط Anonymous Anonymous

مهم اینه که توسط کدام مترجم ترجمه بشه. من ویدا اسلامیه و پرتو اشراق رو ترجیح می دم.

 
نوشته شده در تاريخ9:59 PMتوسط Anonymous Anonymous

من هم همینطور. ویدا اسلامیه رو ترجیح می دم

 
نوشته شده در تاريخ10:09 PMتوسط Anonymous Anonymous

ای ول مینا بازم تو! من هرچی به ملت میگم هری ÷اتر همه مسخره ام میکنن!
راستی وبلاگم مگه چیزیش شده؟

 
نوشته شده در تاريخ12:42 AMتوسط Anonymous Anonymous

نمی دونم چرا وقتی هری پاتر رو میبینم ..یاد بچه گیام می افتم؟

 
نوشته شده در تاريخ10:00 AMتوسط Anonymous Anonymous

سلام .واقعا نمی دونم چی بگم.بعضی وقتا ما در عین اینکه خیلی ادعامون میشه هیچی نیستیم.کاش قبل از محکوم کردن مقدمه وبلاگ منو میخوندید.در هر صورت فرقی نمیکنه.اونچه که مسلم هست اینه که من این مطالبو واس شمای نوعی اینجا نذاشتم چون مطمئن هستم شما نیازی به دونستن ندارین.کاش میشد کمی خوش بین تر بودیم.کاش میشد.....

 
نوشته شده در تاريخ1:42 PMتوسط Anonymous Anonymous

سلام چه خبر اون روز جلستون برگزار شد؟
موفق باشی!

 
نوشته شده در تاريخ2:11 PMتوسط Blogger bashar

Hi buddy ! Are U sure its Rider? I think its Reader instead . Watchout babay .

 
نوشته شده در تاريخ7:22 PMتوسط Anonymous Anonymous

سلا م . يه سوال داشتم اين چيزي كه راجب داستان راوي گفتين حقيقت داره ؟

 
نوشته شده در تاريخ7:47 PMتوسط Anonymous Anonymous

میزی برای کار،کاری برای زندگی ،زندگیی برای عشق و عشقی برای روز موعود...این است زندگی.

 
نوشته شده در تاريخ7:51 PMتوسط Blogger mina24

عجب دردسری درست شد. اون داستانی که در وبلاگ ازدواج اینترنتی نوشته شده حدود دو سال پیش در وبلاگ عمو حمید نوشته می شد. نویسنده خون به چگر داشت و برای راهنمایی بقیه می نوشت. چقدر هم دردسر می کشید برای هر قسمت. حالا بعد از اینکه اون وبلاگ منحل شده یه نفر پیدا شده که بدون ذکر منبع اسمها رو عوض کرده داستان رو سانسور کرده و برای جلب خواننده یه چیزایی می نویسه از اون داستان.
به قول دوستام من نه سر پیازم نه ته پیاز. فقط از این ناراحتم که نویسنده اون وبلاگ کپی رایت رو رعایت نمی کنه و لااقل اسمی از اون نویسنده اولیه نمی بره. اگر برای جلب خواننده نبود که با دو کلمه حرف من اينطور جنجال به پا نمی کرد. حالا هم که با خيال راحت برای همه يک نوشته رو کپی کرده. من حوصله اين بچه بازيا و بازاريابی های کودکانه رو ندارم... بی خيال

 
نوشته شده در تاريخ8:10 AMتوسط Anonymous Anonymous

:(( حالا من Adobe reader 6 ندارم و 5.05 دارم چه کنم ؟!!! (البته خودم متوجه ام که به کسی مربوط نيست ... محض خنده يه چيزی گفتم جدی نگيريد)

 
نوشته شده در تاريخ8:12 AMتوسط Anonymous Anonymous

و يه چيز ديگه. متاسفانه حضور بين بلاگر ها هميشه اون معنايی که شما ميگين رو نميده.

 
نوشته شده در تاريخ9:38 AMتوسط Anonymous Anonymous

براي من همون معنايي رو داشت که نوشتم. حضور در جمع بلاگرها برای من با حضور در جمع همکلاسی های دانشگاهی تفاوتی نداره

 
نوشته شده در تاريخ8:05 PMتوسط Anonymous Anonymous

dastet vaghaean dard nakoneh,khasteh nabashi,baraton arezoyeh moafaghiyat mikonam

 

Post a Comment

برگرد به صفحه اصلي