سلام .واقعا نمی دونم چی بگم.بعضی وقتا ما در عین اینکه خیلی ادعامون میشه هیچی نیستیم.کاش قبل از محکوم کردن مقدمه وبلاگ منو میخوندید.در هر صورت فرقی نمیکنه.اونچه که مسلم هست اینه که من این مطالبو واس شمای نوعی اینجا نذاشتم چون مطمئن هستم شما نیازی به دونستن ندارین.کاش میشد کمی خوش بین تر بودیم.کاش میشد.....
عجب دردسری درست شد. اون داستانی که در وبلاگ ازدواج اینترنتی نوشته شده حدود دو سال پیش در وبلاگ عمو حمید نوشته می شد. نویسنده خون به چگر داشت و برای راهنمایی بقیه می نوشت. چقدر هم دردسر می کشید برای هر قسمت. حالا بعد از اینکه اون وبلاگ منحل شده یه نفر پیدا شده که بدون ذکر منبع اسمها رو عوض کرده داستان رو سانسور کرده و برای جلب خواننده یه چیزایی می نویسه از اون داستان. به قول دوستام من نه سر پیازم نه ته پیاز. فقط از این ناراحتم که نویسنده اون وبلاگ کپی رایت رو رعایت نمی کنه و لااقل اسمی از اون نویسنده اولیه نمی بره. اگر برای جلب خواننده نبود که با دو کلمه حرف من اينطور جنجال به پا نمی کرد. حالا هم که با خيال راحت برای همه يک نوشته رو کپی کرده. من حوصله اين بچه بازيا و بازاريابی های کودکانه رو ندارم... بی خيال
نوشتههاي خوانندگان 17:
ماشالله... هنوز هیچی نشده... ترجمه شد... .
تشکرجات
مینا خوشگلی جون خودم دستت درد نکنه.حتمن می خونمش.می ماچمت عزیزَکَم
مهم اینه که توسط کدام مترجم ترجمه بشه. من ویدا اسلامیه و پرتو اشراق رو ترجیح می دم.
من هم همینطور. ویدا اسلامیه رو ترجیح می دم
ای ول مینا بازم تو! من هرچی به ملت میگم هری ÷اتر همه مسخره ام میکنن!
راستی وبلاگم مگه چیزیش شده؟
نمی دونم چرا وقتی هری پاتر رو میبینم ..یاد بچه گیام می افتم؟
سلام .واقعا نمی دونم چی بگم.بعضی وقتا ما در عین اینکه خیلی ادعامون میشه هیچی نیستیم.کاش قبل از محکوم کردن مقدمه وبلاگ منو میخوندید.در هر صورت فرقی نمیکنه.اونچه که مسلم هست اینه که من این مطالبو واس شمای نوعی اینجا نذاشتم چون مطمئن هستم شما نیازی به دونستن ندارین.کاش میشد کمی خوش بین تر بودیم.کاش میشد.....
سلام چه خبر اون روز جلستون برگزار شد؟
موفق باشی!
Hi buddy ! Are U sure its Rider? I think its Reader instead . Watchout babay .
سلا م . يه سوال داشتم اين چيزي كه راجب داستان راوي گفتين حقيقت داره ؟
میزی برای کار،کاری برای زندگی ،زندگیی برای عشق و عشقی برای روز موعود...این است زندگی.
عجب دردسری درست شد. اون داستانی که در وبلاگ ازدواج اینترنتی نوشته شده حدود دو سال پیش در وبلاگ عمو حمید نوشته می شد. نویسنده خون به چگر داشت و برای راهنمایی بقیه می نوشت. چقدر هم دردسر می کشید برای هر قسمت. حالا بعد از اینکه اون وبلاگ منحل شده یه نفر پیدا شده که بدون ذکر منبع اسمها رو عوض کرده داستان رو سانسور کرده و برای جلب خواننده یه چیزایی می نویسه از اون داستان.
به قول دوستام من نه سر پیازم نه ته پیاز. فقط از این ناراحتم که نویسنده اون وبلاگ کپی رایت رو رعایت نمی کنه و لااقل اسمی از اون نویسنده اولیه نمی بره. اگر برای جلب خواننده نبود که با دو کلمه حرف من اينطور جنجال به پا نمی کرد. حالا هم که با خيال راحت برای همه يک نوشته رو کپی کرده. من حوصله اين بچه بازيا و بازاريابی های کودکانه رو ندارم... بی خيال
:(( حالا من Adobe reader 6 ندارم و 5.05 دارم چه کنم ؟!!! (البته خودم متوجه ام که به کسی مربوط نيست ... محض خنده يه چيزی گفتم جدی نگيريد)
و يه چيز ديگه. متاسفانه حضور بين بلاگر ها هميشه اون معنايی که شما ميگين رو نميده.
براي من همون معنايي رو داشت که نوشتم. حضور در جمع بلاگرها برای من با حضور در جمع همکلاسی های دانشگاهی تفاوتی نداره
dastet vaghaean dard nakoneh,khasteh nabashi,baraton arezoyeh moafaghiyat mikonam
Post a Comment
برگرد به صفحه اصلي