Thursday, February 10, 2005

کرم کتاب

خودم رو خفه کردم
دو شبه که فقط سه ساعت می خوابم و می خونم و کیف می کنم
فقط کم کم دارم حس می کنم ممکنه کلمبیایی بشم
نمی دونم اسمم ماریا دتوس لس آنخه لس بوده یا مینا ... شاید هم چیز دیگه
قول می دم که خلاصه همه رو بنویسم
اولین کتابی که شروع کردم " روزی همچون رورزهای دیگر" بود. بعدی "عشق و شیاطین دیگر" سومی " ساعت شوم" حالا هم" زیستن برای بازگفتن" که همه از " گابریل گارسیا مارکز" بود. این وسط ها " نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" رو دوره کردم " ملکه قلبها و پری دریایی" از "شل سیلوراستاین" رو خوندم چند تا از غزل و ترانه های رهی معیری رو هم به قول بچه ها خوردم.
خیلی خیلی لذت بخش بود. بعد از مدتها اونطور که دلم می خواست مطالعه کردم.
...........
بعد از تحریر:
چه جالب
می شه فکر کرد که نشانه بوده؟
ولی نشانه از چی؟
همین روزی که برای اولین بار فهمیدم بوگوتا کجاست یک دوست خوب باید سر از بوگوتا در بیاره.
بخش زیادی از زیستن برای باز گفتن در بوگوتا می گذره.
چی می شد منم می دیدم چطور جائیه؟