فیکزا
مامان از در اومد تو، یک خانم که دولا دولا راه میرفت کنارش بود. اول نشناختیمش آخه خاله نیمتاج خیلی پیر شده بود، خاله نیمتاج خاله راستکی نیست قبلا خدمتکار خونه مادربزرگم بوده ما بهش میگیم خاله، پیرزن مهربون و خوش زبونیِ خیلی دوستش داریم مثل یک خاله یا مادربزرگ.
سفره رو انداختم چشماشو بالا پائین میکرد ببینِ چی دارم میآرم. پیتزا رو گذاشتم جلوش. گفت:« دخمرکم این چیه؟ چه خوش رنگِ چه گرد در آوردیش مثل سوهان قمِ»
گفتم:« خاله جان این پیتزا است.» یک تک پیتزا رو برداشت و با خودش تکرار کرد:« فیکزا، این فیکزا است» با نوک انگشتش آرام و مشکوک مخلفات پیتزا رو زیر و رو می کرد. آخر سر یه حلقه سوسیس برداشت و گفت:« این چیه؟» تا خواستم بگم سوسیس گفت:« آها رودهی گربه است، شما هم از اینا میخورین؟! هر وقت توی خیابان میبینم مردم رودهی گربه میخرن خندهام میگیره» پیتزا رو تا جایی که تونست گذاشت کنار و گفت:« برای من ماست بیار با نان بخورم، از این آشغالها به عمرم نخورم و نمیخورم»
رودهی گربه کار خودش رو کرد. هرچقدر سعی کردیم که پیتزای خوش آب و رنگ رو بخوریم نشد که نشد. کلی پیتزا روی دستمون مونده.
هرکی حاضرِ رودهی گربه بخوره بیاد که فیکزاهای ما دست نخورده رفت توی یخچال.
سفره رو انداختم چشماشو بالا پائین میکرد ببینِ چی دارم میآرم. پیتزا رو گذاشتم جلوش. گفت:« دخمرکم این چیه؟ چه خوش رنگِ چه گرد در آوردیش مثل سوهان قمِ»
گفتم:« خاله جان این پیتزا است.» یک تک پیتزا رو برداشت و با خودش تکرار کرد:« فیکزا، این فیکزا است» با نوک انگشتش آرام و مشکوک مخلفات پیتزا رو زیر و رو می کرد. آخر سر یه حلقه سوسیس برداشت و گفت:« این چیه؟» تا خواستم بگم سوسیس گفت:« آها رودهی گربه است، شما هم از اینا میخورین؟! هر وقت توی خیابان میبینم مردم رودهی گربه میخرن خندهام میگیره» پیتزا رو تا جایی که تونست گذاشت کنار و گفت:« برای من ماست بیار با نان بخورم، از این آشغالها به عمرم نخورم و نمیخورم»
رودهی گربه کار خودش رو کرد. هرچقدر سعی کردیم که پیتزای خوش آب و رنگ رو بخوریم نشد که نشد. کلی پیتزا روی دستمون مونده.
هرکی حاضرِ رودهی گربه بخوره بیاد که فیکزاهای ما دست نخورده رفت توی یخچال.
نوشتههاي خوانندگان 9:
:))
:(((خب روغن حیوانی بشش میدادین تیلیت می کرد!..مادربزگ منم خدابیامرز روغن حیوانی رو تیلیت می کرد!!!درست موقعی که ما سر غذا بودیم و حال ما رو به هم می زد و غذا رو کوفتمون می کرد.
بر عکس مادر بزرگ من عاشق پيپزا!! و ساندويچه همه پيتزايياي خوب کرمانشاه رو ميشناسه
نسرین جون این خانومه مثلا رژیم داشت چربی خونش بالا بود. خدا رو شکر روغن حیوانی نخواست وگرنه فراری می شدیم
من اصولا با روده گربه مخالفتی ندارم اگه اشکال نداره آدرس بدم باسم
بفرستید
هيچ وقت نتونستم پيتزا رو با علاقه بخورم. يعني يا از زورِ گشنگي بوده، يا از زورِ ادبِ اجتماعي. من ديزي و بقيه غذاهاي ايراني رو ترجيح مي دم!
سلام
اقا من پیتزا دوست دارم
شرطی هم پایم
سلام، نامه بلاگرها خطاب به مردم ایران را بخوانید و اگر با مضمون آن موافقید خواهش میکنم امضا بفرمایید.
:)))
Post a Comment
برگرد به صفحه اصلي