نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
یک مادر هرجای دنیا باشه و هر شخصیتی هم که داشته باشه باز مادرِ و همون خاصیتهای مادرانهاش مخصوصن راهنمایی و نصیحت کردن رُ حفظ میکنه.
این مادر در درجه اول یه زن محسوب میشه و عادت به درددل کردن از ویژهگی های بارزش محسوب میشه.
" نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" شامل این نصیحتها و درددلهای اوریانا فالاچیِ برای جنینی که نتونست به دنیا بیاد.
چند خط از این نوشتهها و نصیحتهای این مادر مهربان:
«زندهگی یعنی خستهگی!کوچولو! زندهگی یه جنگه که هر روز تکرار میشه و عوض شادیهاش- که تنها قدِ یه پلک زدن دَووم دارن- باید بهای زیادی بِدی!»
«درد با ما به دنیا میاد، با ما قد میکشه و باهامون اُخت میشه! جوری که حس میکنیم مث دستُ پا همیشه باهامون باشه!»
«به من چه که تو سرِ یه اشتباه درست شدی؟ مگه دنیایی که ما توش زندهگی میکنیم سرِ یه همچین اشتباهی درست نشده؟ بعضیا میگن که اولِ کار هیچی نبوده به جز آرامشی محضُ یه سکوت یخبستگیِ مطلق! بعد یه جرقه زده شده، یه تکون بزرگُ... بعدش چیزی که تا اون موقع نبود به وجود اومده! تو همین گیرُ دار شاید سرِ یه اشتباه هزارون هزار یاخته به دنیا اومدن!»
«حتم دارم اگه از اولین موجودی که اسمشُ آدم گذاشتن پرسیده بودن: دوست داری به دنیا بیای؟ از ترس و دلهره به خودش میپیچید و جواب منفی میداد! ولی هیشکی از اون چیزی نپرسید و اون به دنیا اومدُ زندگی کردُ بعد از این که موجودای دیگهیی - که کسی از اونا هم چیزی نپرسید- رُ پس انداخت، مُرد! خلاصه همه همین کارُ کردنُ این ماجرا هزارون سال ادامه داشتُ لابد اگه اجباری هم نبود ما هم حالا زنده نبودیم!»
«فکر میکنی تخم یه گیاه که زمینُ سوراخ میکنه و نَم نَمَک جوونه میزنه شجاع نیست؟ کافیه یه نسیم بِوَزه وُ وجود اون جوونه رُ به هیچ بدل کنه، یا پای یه بچه موش یه کم محکمتر از حدِ معمول رو ساقهاش بره وُ دوباره برگردونتش زیرِ خاک! با تموم اینا اون نمیترسه وُ قَد میکشه وُ تخمای دیگه دُرُس میکنه وُ باهاشون یه جنگل میسازه!»
«اگه دختر به دنیا بیای خیلی چیزا رُ باید یاد بگیری! اول از همه باید خیلی بجنگی تا بتونی بگی اگه خدایی وجود داشته باشه میشه مثِ یه پیرزنِ مو سفید یا یه دخترِ قشنگ نقاشیش کرد! خیلی باید بجنگی تا بتونی بگی وقتی حوا سیب ممنوعه رُ چید گناه به وجود نیومد، اون روز یه قدرت باشکوه متولد شد که بهِش نافرمانی میگن! خیلی باید بجنگی تا بتونی بگی تو تنت چیزی به اسم عقل وجود داره که دوس داری به صداش گوش بدی!»
«به سمت مقصد رفتن، از رسیدن به اون با ارزشتره! وقتی برنده میشی یا به مقصد میرسی یه خلا رُ تو خودت حس میکنی! واسه پر کردنِ همین خلا باید دوباره راه بیفتیُ مقصدِ تازهیی پیدا کنی!»
«زندهگی یه جاده کجُ کولهی پر از سنگ و کلوخه1 کلوخایی که تو رُ زمین میزننُ خونی مالیت میکنن! سنگایی که فقط با چکمههای آهنی میشه از روشون گذشت! تازه این کافی نیس چون وقتی پاهاتُ بپوشونی هم یکی پیدا میشه که به سرت سنگ بپرونه!»
«خانواده بُلندگوی نظامیِ که به تو اجازهی اطاعت کردن نمیده! خانواده اصلا مقدس نیست!تنها چیزی که هست چند تا مردُ زنن که قرارِ همنام باشنُ زیر یه سقف زندهگی کنن! اکثرشون همدیگه رُ دوس ندارن! با وجود این، یه سری دلبستگیا به وجود میانُ مثِ درختایی که جلو طوفان سینه سپر میکنن، تو وجودِ ما ریشه میدن! مثِ گرسنگیُ تشنگی نمیشه باهاشون طرف شد! حتی با اراده مطلق هم نمیشه از دستشون فرار کرد!»
این مادر در درجه اول یه زن محسوب میشه و عادت به درددل کردن از ویژهگی های بارزش محسوب میشه.
" نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" شامل این نصیحتها و درددلهای اوریانا فالاچیِ برای جنینی که نتونست به دنیا بیاد.
چند خط از این نوشتهها و نصیحتهای این مادر مهربان:
«زندهگی یعنی خستهگی!کوچولو! زندهگی یه جنگه که هر روز تکرار میشه و عوض شادیهاش- که تنها قدِ یه پلک زدن دَووم دارن- باید بهای زیادی بِدی!»
«درد با ما به دنیا میاد، با ما قد میکشه و باهامون اُخت میشه! جوری که حس میکنیم مث دستُ پا همیشه باهامون باشه!»
«به من چه که تو سرِ یه اشتباه درست شدی؟ مگه دنیایی که ما توش زندهگی میکنیم سرِ یه همچین اشتباهی درست نشده؟ بعضیا میگن که اولِ کار هیچی نبوده به جز آرامشی محضُ یه سکوت یخبستگیِ مطلق! بعد یه جرقه زده شده، یه تکون بزرگُ... بعدش چیزی که تا اون موقع نبود به وجود اومده! تو همین گیرُ دار شاید سرِ یه اشتباه هزارون هزار یاخته به دنیا اومدن!»
«حتم دارم اگه از اولین موجودی که اسمشُ آدم گذاشتن پرسیده بودن: دوست داری به دنیا بیای؟ از ترس و دلهره به خودش میپیچید و جواب منفی میداد! ولی هیشکی از اون چیزی نپرسید و اون به دنیا اومدُ زندگی کردُ بعد از این که موجودای دیگهیی - که کسی از اونا هم چیزی نپرسید- رُ پس انداخت، مُرد! خلاصه همه همین کارُ کردنُ این ماجرا هزارون سال ادامه داشتُ لابد اگه اجباری هم نبود ما هم حالا زنده نبودیم!»
«فکر میکنی تخم یه گیاه که زمینُ سوراخ میکنه و نَم نَمَک جوونه میزنه شجاع نیست؟ کافیه یه نسیم بِوَزه وُ وجود اون جوونه رُ به هیچ بدل کنه، یا پای یه بچه موش یه کم محکمتر از حدِ معمول رو ساقهاش بره وُ دوباره برگردونتش زیرِ خاک! با تموم اینا اون نمیترسه وُ قَد میکشه وُ تخمای دیگه دُرُس میکنه وُ باهاشون یه جنگل میسازه!»
«اگه دختر به دنیا بیای خیلی چیزا رُ باید یاد بگیری! اول از همه باید خیلی بجنگی تا بتونی بگی اگه خدایی وجود داشته باشه میشه مثِ یه پیرزنِ مو سفید یا یه دخترِ قشنگ نقاشیش کرد! خیلی باید بجنگی تا بتونی بگی وقتی حوا سیب ممنوعه رُ چید گناه به وجود نیومد، اون روز یه قدرت باشکوه متولد شد که بهِش نافرمانی میگن! خیلی باید بجنگی تا بتونی بگی تو تنت چیزی به اسم عقل وجود داره که دوس داری به صداش گوش بدی!»
«به سمت مقصد رفتن، از رسیدن به اون با ارزشتره! وقتی برنده میشی یا به مقصد میرسی یه خلا رُ تو خودت حس میکنی! واسه پر کردنِ همین خلا باید دوباره راه بیفتیُ مقصدِ تازهیی پیدا کنی!»
«زندهگی یه جاده کجُ کولهی پر از سنگ و کلوخه1 کلوخایی که تو رُ زمین میزننُ خونی مالیت میکنن! سنگایی که فقط با چکمههای آهنی میشه از روشون گذشت! تازه این کافی نیس چون وقتی پاهاتُ بپوشونی هم یکی پیدا میشه که به سرت سنگ بپرونه!»
«خانواده بُلندگوی نظامیِ که به تو اجازهی اطاعت کردن نمیده! خانواده اصلا مقدس نیست!تنها چیزی که هست چند تا مردُ زنن که قرارِ همنام باشنُ زیر یه سقف زندهگی کنن! اکثرشون همدیگه رُ دوس ندارن! با وجود این، یه سری دلبستگیا به وجود میانُ مثِ درختایی که جلو طوفان سینه سپر میکنن، تو وجودِ ما ریشه میدن! مثِ گرسنگیُ تشنگی نمیشه باهاشون طرف شد! حتی با اراده مطلق هم نمیشه از دستشون فرار کرد!»
نوشتههاي خوانندگان 6:
به قول هانیکو! زندگی منشوریست در حرکت دوار!! ...خاک تو سر زندگی کردن که هی میچرخه... مارو هی میچرخونه... به هیج جایی هم نمیرسه...
// آخیش! کامنت گذاشتن اینجا یه کمی انسانی! شد//
--ستار
سلام.سیستم کامنتینگ اینجا چقدر جالب شده.این جمله جالب بود:به سمت مقصد رفتن، از رسیدن به اون با ارزش تره.
زندگی منشوریست در حرکت دوار. ما باید روی زندگی بچرخیم...
یعنی از هر طرفی که بری و هر جوری که بری سر از جای اولت پیدا می کنی. حالا که همه جا یه جوره. ما باید یه جوره دیگه باشیم.
در ضمن... هیچ لازم نیست خودمون رو پشت چیزی که نیستیم قایم کنیم. مگه اینکه یه کثافت به تمام معنا باشیم.
گابیک
متوجه نشدم جالب شده یعنی چی تا اینکه دیدم . خودم هم نمی دونستم. چه خوشگل شده
سلام به شما خواهر گرامی.اگه اشتباه نکنم من قبلا یکبار دیگه به شما سر زده بودم.البته اونوقت توی بلاگر نبودید.مطالب شما خیلی زیباست.وقت کردید سری هم به ما بزنید.موفق باشید.
باید کتاب جالبی باشه.کار خوبی کردی اینجا ازش مطلب نوشتی.ادم تحریک می شه بخونش
Post a Comment
برگرد به صفحه اصلي