چهار چرخه در وسط خیابان یا دوران دوپایی در پیاده رو تمام شد (1)
تا حالا به دلایل زیادی از جمله تنبلی، بیحوصلگی، نبودن ماشین در خانه و خیلی چیزهای دیگه دنبال گرفتن گواهینامه رانندگی نبودم. بین خودمون باشه که تا حالا به فرمان دست هم نزده بودم، تا امروز عصر که اولین جلسه تعلیم عملی بود. سه هفته پیش جلسات آئین نامه و فنی را تمام کرم ولی کلاسهای عملی ماند برای الان.
مربیام آقای فوقالعاده سختگیر و مودبی بود که بعد از سلام و علیک گفت:« برو سوار شو» داداش بزرگه هم در اثر شبهای برره دیشب زن ذلیل شده بید ( البته دوستان میدونن که این داداش ما هی از اول زن ذلیل بید) و جلوتر رفت و در رو برام باز کرد، فکر کردم مثل تعریفهایی دوستانم میکردند بدون حرف دیگری بگوید روشن کن و برو ولی آمد و کنار ماشین ایستاد و خیلی محکم گفت:« پیاده شو». ترسیدم که نکنه خطایی کرده باشم چون به نظر عصبانی میرسید. ولی دیدم که نه...شروع کرد به توضیح دادن که با دست چپ باید در را باز کنی و وقتی نشستی و خواستی پیاده بشی دستت را از داخل فرمان به دستگیره بگیری و... هزاران حرف دیگه. توضیح تئوری درمورد تنظیم صندلی و آیینه و کلی حرف زدن در مورد دنده و کلاچ ونکته کنکوری " صادرت" [ صندلی، آیینه،دنده، راهنما، ترمز دستی] و... یک ساعت طول کشید.
موقع روشن کردن و بعد از کلی جواب دادن به سوالات ش، فکر میکردم که خیلی خوب و راحت میتونم رانندگی کنم. ولی در همان ثانیه اول داد زد که:« کلاچ رو سریع ول کردی، آرام آرام، اگه این دفعه اینطور کنی بهترِ بری یه مربی دیگه بگیری» من هم که ترسو با این داد زدن دست چپ و راستم رو قاطی کردم و نزدیک بود بزنم به چند تا عابر که خدا رحم کرد. راه افتادم و چند دقیقه با کمک مربیم فرمان را گرفتم تا رسیدیم به یک خیابان فرعی و خلوت. فرمان را رها کرد و رها کردن همانا و مثل مستها کج و راست شدن ماشین همانا.
به جان خودم خیلی حال داد فقط داداش بزرگه که پشت سر نشسته بود رنگش مثل گچ شد و مربیم حسابی خندید و گفت:« فکر نکنم دیگه باهات بیاد خیلی تر سید!» یه عالمه مستقیم رفتم تا اینکه گفت بپیچ به چپ. دلم خوش بود راهنما زدم و باید بپیچم که مربی گفت:« آیینه رسید به کنار جدول بپیچ» گفتم:« یعنی چی؟» گفت:« وایسا» همونجا ایستادم حالا دو سه تا ماشین پشت سرما بوق و بوق. مربی ورق و خودکار درآورد و آیینه و جدول کشید و توضیح داد. بعد هم گفت:« این وسط نگهت داشتم تا هیچوقت فراموش نکنی»
مربی عجیب و خوبی دارم البته یه ذره هم عصبانی.
قرار شد فردا 6 صبح بریم توی بزرگراه کنار فرودگاه تا فرمان گرفتن من درست بشه. داداش بزرگه از الان گفته که همراهم نمیاد و این کو چیکه رو هم ترسونده که با من نیاد.
کی جرات داره با این تفاصیلی که گفتم با من بیاد؟
مربیام آقای فوقالعاده سختگیر و مودبی بود که بعد از سلام و علیک گفت:« برو سوار شو» داداش بزرگه هم در اثر شبهای برره دیشب زن ذلیل شده بید ( البته دوستان میدونن که این داداش ما هی از اول زن ذلیل بید) و جلوتر رفت و در رو برام باز کرد، فکر کردم مثل تعریفهایی دوستانم میکردند بدون حرف دیگری بگوید روشن کن و برو ولی آمد و کنار ماشین ایستاد و خیلی محکم گفت:« پیاده شو». ترسیدم که نکنه خطایی کرده باشم چون به نظر عصبانی میرسید. ولی دیدم که نه...شروع کرد به توضیح دادن که با دست چپ باید در را باز کنی و وقتی نشستی و خواستی پیاده بشی دستت را از داخل فرمان به دستگیره بگیری و... هزاران حرف دیگه. توضیح تئوری درمورد تنظیم صندلی و آیینه و کلی حرف زدن در مورد دنده و کلاچ ونکته کنکوری " صادرت" [ صندلی، آیینه،دنده، راهنما، ترمز دستی] و... یک ساعت طول کشید.
موقع روشن کردن و بعد از کلی جواب دادن به سوالات ش، فکر میکردم که خیلی خوب و راحت میتونم رانندگی کنم. ولی در همان ثانیه اول داد زد که:« کلاچ رو سریع ول کردی، آرام آرام، اگه این دفعه اینطور کنی بهترِ بری یه مربی دیگه بگیری» من هم که ترسو با این داد زدن دست چپ و راستم رو قاطی کردم و نزدیک بود بزنم به چند تا عابر که خدا رحم کرد. راه افتادم و چند دقیقه با کمک مربیم فرمان را گرفتم تا رسیدیم به یک خیابان فرعی و خلوت. فرمان را رها کرد و رها کردن همانا و مثل مستها کج و راست شدن ماشین همانا.
به جان خودم خیلی حال داد فقط داداش بزرگه که پشت سر نشسته بود رنگش مثل گچ شد و مربیم حسابی خندید و گفت:« فکر نکنم دیگه باهات بیاد خیلی تر سید!» یه عالمه مستقیم رفتم تا اینکه گفت بپیچ به چپ. دلم خوش بود راهنما زدم و باید بپیچم که مربی گفت:« آیینه رسید به کنار جدول بپیچ» گفتم:« یعنی چی؟» گفت:« وایسا» همونجا ایستادم حالا دو سه تا ماشین پشت سرما بوق و بوق. مربی ورق و خودکار درآورد و آیینه و جدول کشید و توضیح داد. بعد هم گفت:« این وسط نگهت داشتم تا هیچوقت فراموش نکنی»
مربی عجیب و خوبی دارم البته یه ذره هم عصبانی.
قرار شد فردا 6 صبح بریم توی بزرگراه کنار فرودگاه تا فرمان گرفتن من درست بشه. داداش بزرگه از الان گفته که همراهم نمیاد و این کو چیکه رو هم ترسونده که با من نیاد.
کی جرات داره با این تفاصیلی که گفتم با من بیاد؟
نوشتههاي خوانندگان 7:
مینا جون سلام& نیستی کجایی؟
در مورد رانندگی& نترس منم اولش اینجوری بودم کم کم راه میفتی من بار دوم قبول شدم موفق باشی امیدوارم همون بار اول قبول بشی.
سلام.
یه چیزی میگم ناراحت نشید!
آدم ترسو اصلا به درد رانندگی نمی خوره!
رانندگی فقط یه چیز می خواد و اون خونسردیه.خواهر کوچیکم می خواد گواهینامه بگیره چون نمی ترسه خیلی سریع همه چیزو یاد گرفت.روزی چند ساعت باهاش نمرین می کنم.
گوش به حرف این مربی ها ندید.روز آزمایش خیلی به این ریزه کاری ها توجهی نمیشه.اگه خودتان ماشین دارید وقتایی که خلوته با ماشین خودتان بیایید اطراف دانشگاه تمرین کنید.فقط باید مراقب آقا پلیسه باشید!
کلی خنديدم ... من هم هنوز گواهينامه ندارم ... شايد يه روز بگيرم. چه عادی دنبال کسی ميگردی که همراهي کنه. من هنوز نميدونم کسايی که عصيان ميکنن و ميگن به حضور برادر همراه نيازی نيست حق دارن يا اونايی که با حضور برادر همراه راحت ترند و اصلا هم به فکر عصيان نيستند ...ا
سلام
من فکر کنم شماره ی جدیدتو فراموش کردم
چون تا سه رقم اولشو می گیرم بوق اشغال می زنه.
چی کار کنم؟؟؟
خانوم جون این شتریه که در خونه ی همه می خوابه :(( دعا کن در خونه ی ما هم زودتر بخوابه:( راستی شنیدم جدیدن تو ایران گواهینامه ی یک ساله میدن؟..چه بد شده.مثل اینجا!...بگو حالا تو یک ساله شو بگیر،5 ساله ش پیشکشت!
میگم به جای خاکستر گل سرخ اسم این وبلاگ رو بذارید همیشه پینگ شده
salam migam man ba rahnemayi o randegi emtehan dadam ye baram sare cheze alaki oftadam khasti man mitonam harahet byam ama ram ye kam dore akhe amn orumyam vali asalan nemitarsam boro jolo ke ghabol mishi
Post a Comment
برگرد به صفحه اصلي