نارسیس
نارسیس جوان خیلی زیبایی بود. بسیار زیباتر از حد تصور. وقتی بقیه به او نگاه میکردند لذت میبرد از جلب توجه بقیه.
ولی به هیچکدام از عشاق دلخستهاش توجه نداشت. مغرور بود و مطمئن به خود و زیبایی ظاهریاش. تا اینکه روزی یکی از همین عشاق نفرینش کرد که: به همین صورت گرفتار شود و به درد عشق دچار گردد.
یک روز به کنار رودخانه رفت و عکس جوان زیبایی را در آب دید. مشتی آب برداشت ولی تصویر به هم خورد. از کنار آب کمی دور شد و آن تصویر را دیگر ندید. دلتنگ شد و برگشت. طاقت دوری از عکس زیبای درون آب را نداشت و کنار رود نشست و نشست تا گلی زرد رنگ از او به جا ماند.
نوشتههاي خوانندگان 3:
نکنه عکس خودتو توو آب دیدی!!؟؟
خیلی زیباست هم عکس و هم نوشته
vaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaai!
baba akhe in cahrto pata chie ke migi...ye nega be khodet to ayne bendaz to dige bozorg shodi,dideto be donia avaz kon!
dadashe kochiet meysam
mey3am_mey3am@yahoo.com
Post a Comment
برگرد به صفحه اصلي