Tuesday, August 30, 2005

گله

"گله" رو به عنوان تیتر نوشتم ولی با گاف فتحه دار خونده نمی‌شه. چون گَله ندارم. اینجا فقط یک وبلاگ دارم و به اندازه همین یک وبلاگ حق دارم که گِله داشته باشم ولی گله‌هام بیشتر از این حرف‌هاست. شکایتم از بی‌قانونی‌ِ. نه بی‌قانونی توی جامعه‌ای که از عوام مردم تشکیل شده. از نبودن قانون در این فضای مجازی که از تیپ خاصی از افراد جامعه تشکیل شده حرف می‌زنم. تیپ خاص از نظر فکری منظورم بود، افرادی که علاقه به نوشتن و خواندن و درمیان گذاشتن حرف‌ها باعث شده وبلاگ داشته باشن، ولی همین وبلاگ داشتن خیلی مصائب داره برای نویسنده‌اش و دردسرهای خاص داره برای خواننده‌هاش.
در نظر بگیرید یه روز صبح که از دنده راست بلند شدید تصمیم می‌گیرید تا خواب‌های خوشی که دیشب دیدید رو تعبیر کنید. یک نفر از همین افراد سحرخیز می‌آد و وبلاگ گروهی درست می‌کنه به اسم " میانبرهای سی ثانیه‌ای". کار جدید و زیبایی شروع می‌شه و این وبلاگ پیشرفت می‌کنه و جلو می‌ره ... تا یه روز ... پایان
بدون هیچ دلیل قانونی و غیر قانونی.
چون اصلا قانون وجود نداره.
یه روز دیگه یه آدم متفکر دیگه از خواب بیدار می‌شه و می‌بینه که توی شهر هیچ خبرگزاری وجود نداره. وبلاگستان که بلانسبت شهر هرت نیست، عظمتی برای خودش داره بایدلااقل یه خبرگزاری داشته باشه. خبرچین رو به عنوان خبرگزاری پایه‌ریزی می‌کنه ولی بعد از این‌که راه افتاد و خواندنش جیره‌ی روزانه وبلاگ نویس‌ها شد ...ترتق...درش رو تخته می‌کنن.
بدون توجه به خواست و احساس بقیه.
چون بلاگستان با هزاران نفر جمعیت به اندازه‌ی یک روستای 50 نفری قانون نداره. صد رحمت به کدخداهای قدیم و قوانین نوشته و ننوشته‌شون.
مورد سومی هم وجود داره.
این همشهری معظم ما، یه شبه دزد به وبلاگش زده. حتی وقت نکرده تخته به در و پنجره‌ها بکوبه. همه چیز رو درب و داغون کرده، نابود کرده و گذاشته رفته.
انگار نه انگار که اصلا یه روزی یک کرمانشاهی وجود داشته. حتی آرشیو "کیبور نوشته‌های یک سینمایی نویس" هم جان سالم به در نبرد.
به هیچ‌وجه هم به خواننده‌ها و همشهریاش فکر نکرد.
چون دلیلی وجود نداره...
عزیزان من! اگه شما برای دل خودتون می‌نویسین چرا بقیه رو به خواندن نوشته‌هاتون دعوت می‌کنید؟ لینک می‌دید، لینک می‌گذارید، عاشق آمار بازدید کننده‌هاتون می‌شید. زندگی وبلاگی پر شر و شوری رو آغاز می‌کنید و بعد با دلایلی خاص و بی‌توجه به همه‌ی گذشته زیبا و پرخاطره و خواننده‌هایی که دارید وبلاگ رو تعطیل می کنید.
اگر فکر می‌کنید که وبلاگ اختصاصیِ و جزو افرادی هستید که به " چهار دیواری اختیاری" اعتقاد دارن، حق دارید وبلاگ‌هاتون رو تعطیل کنید. خواننده‌ها رو هم داخل آدم حساب نکنید. ولی مطمئنم که شما اینطور فکر نمی کنید. وبلاگ محصور در یک چهار دیواری نیست. به غیر از صاحب یا صاحبانش خواننده‌هایی داره که متعلق به اون‌ها هم هست. دقیقا شبیه به یک بانک. در بانک رابطه دوجانبه بین مشتری و مسئولان وجود داره. اعتبار بانک به مشتری‌هاشِ و یک بانک تعطیل نمی‌شه مگر این‌که رضایت مشتری‌ها رو جلب کنه. ولی متاسفانه وبلاگ بسته می‌شه بدون توجه به خواننده‌ها و بازدیدکننده‌هاش.
اگر این وبلاگ‌هایی که تعطیل شدن از اکثریت معمولی بودن که بود و نبودشون تفاوت چندانی نداره، دلم نمی‌سوخت ولی تاثیری که میانبرها و خبرچین در اطلاع رسانی و ارتباط بین وبلاگی داشتن وحضور وبلاگ یک کرمانشاهی در جمع کرمانشاهی‌ها و بعضا در وبلاگستان بیشتر از اونِ که ساکت بشینم و ببینم تعداد وبلاگ‌ها مثل قارچ زیاد می‌شه در صورتی‌که ایده و طرح جدیدی ندارن ولی وبلاگ‌هایی به این خوبی بسته می‌شه.
حیف نیست تورو خدا؟
می‌دونم که داشتن قانون در وبلاگستان از محالاتِ ولی اگر قانون وجود داشت این وبلاگ‌ها به این روز درمی‌اومدن؟
...........................
پ.ن: کرمانشاه پاتوق وبلاگ گروهیِ مخصوصِ وبلاگ نویس‌های کرمانشاهیِ. یک کار جمعی. از پارسال که تاسیس شد فراز و نشیب داشت ولی تعطیل نشد. الان هم رونق گرفته با خاطراتی که بچه‌ها از کرمانشاه می‌نویسن.
خدا کنه به سرنوشت اون وبلاگ‌های گروهی دیگه گرفتار نشه.
انگار که کار گروهی توی ایران و وبلاگستان طلسم شده!

نوشته‌هاي خوانندگان 13:

نوشته شده در تاريخ5:40 PMتوسط Anonymous Anonymous

سلام. در خبرچین لینک داده شد.

 
نوشته شده در تاريخ5:53 PMتوسط Anonymous Anonymous

آره.. حرف دلمون رو زدی... خیلی بده... خبرچین چند تا مشکله دیگه هم داره... .

 
نوشته شده در تاريخ5:58 PMتوسط Anonymous Anonymous

دنیای وبلاگستان داره خیلی بد عوض می شه خیلی

 
نوشته شده در تاريخ8:29 PMتوسط Blogger نسرین

ای ول مینا جونی حرف دل منو زدی.راستی چرا سجاد اینجوری کرده؟!!منو بگو چند روزه فکر می کردم ایراد از کامپیوتر منه که وبلاگش برام باز نمی شه!!خبرچین هم از همه بدتر!چی بگم والله که نگفتنم بهتره!

 
نوشته شده در تاريخ10:43 PMتوسط Anonymous Anonymous

مينا جان، به قول بچه ها گفتني، اختراع نکرده ام، ابداع کردم (!)، اين سيستُم قبلا هم بيده اما کسي استفاده نمي کرده. دستت درد نکنه که سر زدي،

 
نوشته شده در تاريخ1:15 AMتوسط Anonymous Anonymous

سلام. یک کرمانشاهی چرا رفته؟ شایدم دلیل مهمی داشته.

 
نوشته شده در تاريخ7:50 PMتوسط Anonymous Anonymous

بله این وبلاگستان خیلی عجیب غریب و بی قاعده شده.ما که چیزی از اون متن پایانی خبرچین نفهمیدیم.
البته فکر می کنم وبلاگستان هم مدل کوچکی از وضعیت جامعه ما باشه،خیلیها مطالبی را می نویسند که به آن اعتقاد درونی ندارند،خیلیها نمی توانند و نمی خواهند درباره مطالبی که دوست دارند بنویسند،خیلیها سرخورده می شوند از این وبلاگستان،خیلیها چندین و چند نقاب دارند،نتیجه آن بهتر از این نمی شود.
در ضمت به این لینک بروید!!
http://images.google.com/images?sourceid=mozclient&ie=utf-8&oe=utf-8&q=sean+penn+madonna

 
نوشته شده در تاريخ5:06 PMتوسط Anonymous Anonymous

man ke asheghe hamin bi ghaedegisham

 
نوشته شده در تاريخ5:06 PMتوسط Anonymous Anonymous

man ke asheghe hamin bi ghaedegisham

 
نوشته شده در تاريخ11:56 PMتوسط Anonymous Anonymous

من هم معتقدم که باید همین طوری نباشه که هر کی حال کرد تخته کنه و بره البته در مورد وبلاگهای گروهی!

 
نوشته شده در تاريخ12:24 AMتوسط Anonymous Anonymous

اینکه من چه می نویسم یا شما چه می نویسید خیلی مهم نیست.مهم حضور ما در این دنیای مجازیه که متاسفانه بعضی از دوستان...
به این می مانه که بچه ی یه خانواده بی خبر خانواده رو ترک کنه و برای همیشه بگذاره بره...

 
نوشته شده در تاريخ1:01 AMتوسط Blogger bashar

به دنیای مجازی خوش آمدید . دنیایی بی درو پیکر . حتی اینجا نمیتونی خودت باشی . نتطه ته خط میگه خودت باش و لی اینجا هم آدم از دست سربازان گمنام ، سربازان ِ مواضی امنیت نداره . ولی به هر حال با یه هویت مجازی آدما حرف ِ دلشونو میزنن . اونایی هم که مینویسند با فرهنگ خودشون می نویسن . بعضی تحمل افکار مخالف رو دارن و با سعه صدر تحمل می کنن و اگه جواب منطقی دارن ، اعلام میکنن و بعضی دیگه همچون واقعیت ِ زندگی هر چی از دهنشون میاد بار ِ طرف میکنن . این یه نونه کامل از فرهنگ و اجتماع ِ ماست . نمونه تمام عیار فرهنگ ماست .

 
نوشته شده در تاريخ4:19 PMتوسط Anonymous Anonymous

سلام
من تازه با وبلاک شما آشنا شدم
به نظر می رسه انسان ایده آلیستی باشید و مشتاق متفاوت بودن!
آرشیوتون رو مطالعه کردم...
بخصوص قسمت سفر همراه خواهران حوزوی برام جالب بود...
تفاوت داشتن!!
ولی وقتی به اونجا رسیدم که با آب و تاب شیعیان عراقی رو که دشنام می دادن توصیف کرده بودید بد جوری یاد فضای ذهنی همون خواهرای بسیجی افتادم...
پارادوکس جالبی بود...
http://rishehdarkhaak.persianblog.com

 

Post a Comment

برگرد به صفحه اصلي