خاله سوسکه و آقا موشه به روایت خاله سوسکهی محجبه
آقا موشه کنار خاله سوسکه راه میرفت. خوشحال بود که خاله سوسکه از اون سوسک دخترهای خوبه و حتی یک تار از شاخکهاش_ موهاش_ بیرون از مقنعهاش نیست. ولی دلش میخواست بدونه موهای خاله سوسکه چه رنگیه، چه فرمیه، چه اندازه است. واسه همین فکر کرد و فکرکرد تا اینکه یه فکر بکر به اون مغز موشیش رسید.
بعد از 6 ماه یه روز که داشت با خاله سوسکه حرف میزد رو کرد به خاله سوسکه و گفت:« سوسکی جونم، قربون دستهای بلوریت برم، میشه خواهش کنم هیچوقت موهات رو رنگ نکنی؟ آخه خیلی خوشرنگ هستن.»
خاله سوسکه دهنش باز موند. گفت:« تو از کجا موهای من رو دیدی؟»
آقا موشه از جیبش یک پاکت درآورد، توش یه دسته کوچیک از موهای خاله سوسکه بود.
اگه گفتید از کجا اومده بود؟
هر بار که خاله سوسکه با آقا موشه بیرون میرفت آقا موشه به مقنعه خاله سوسکه نگاه میکرد و اگه یه تار مو به مقنعهاش چسبیده بود آروم و بدون اینکه خاله سوسکه متوجه بشه اون رو برمیداشت. بعد از 6 ماه یه دسته کوچک از موهای خاله سوسکه داشت و به آرزوش رسید.
بعد از 6 ماه یه روز که داشت با خاله سوسکه حرف میزد رو کرد به خاله سوسکه و گفت:« سوسکی جونم، قربون دستهای بلوریت برم، میشه خواهش کنم هیچوقت موهات رو رنگ نکنی؟ آخه خیلی خوشرنگ هستن.»
خاله سوسکه دهنش باز موند. گفت:« تو از کجا موهای من رو دیدی؟»
آقا موشه از جیبش یک پاکت درآورد، توش یه دسته کوچیک از موهای خاله سوسکه بود.
اگه گفتید از کجا اومده بود؟
هر بار که خاله سوسکه با آقا موشه بیرون میرفت آقا موشه به مقنعه خاله سوسکه نگاه میکرد و اگه یه تار مو به مقنعهاش چسبیده بود آروم و بدون اینکه خاله سوسکه متوجه بشه اون رو برمیداشت. بعد از 6 ماه یه دسته کوچک از موهای خاله سوسکه داشت و به آرزوش رسید.
نوشتههاي خوانندگان 10:
! چه مسخره و البته يخ
اصلا هم یخ نبود
ولی فکر کنم من کشتم او سوسک رو
حالا اقا موشه تنها می مونه
راستی من که کمکم دارم از رژیم گرفتن پشیمون می شم
اصلا هم یخ نبود
ولی فکر کنم من کشتم او سوسک رو
حالا اقا موشه تنها می مونه
راستی من که کمکم دارم از رژیم گرفتن پشیمون می شم
توی این گرما یخ گیر کی می آد؟ دلت هم بخواد!
به تبلیغات مسموم بعضی عناصر معلوم الحال! توجه نکن.خیلی هم خوب بود.اگه ادامه ش بدی شاید از این داستانای خاله سوسکه و آقا موشه یه مجموعه ای چیزی در بیاد.
واقعا از این دوستی ها هم پیدا میشه!
مینایی منم همین درد خاله سوسکه رو دارم!!موهای من که تموم خونه مون رو برداشته!دست به هر چی میزنی میبینی یه موی مشکی چسپیده بهش!..آی که کفر آدم در میاد!ولی خودمونیم ها استعدادت خوبه!
راستی مینایی رژیم با برنامه داری یا رژیم من در آوردی :))) اگه با برنامه ست بده ما هم یه چند کیلویی اگه بشه البته کم کنیم و دعاش رو به جون تو بکنیم!...راستییییییییییی بدو بدو که من تو پاتوق نوشتم.دیگه الان نوبتته!
تینا دمت گرم. منظورمت همون معلوم الحال مجهول الهویه بود؟ از آ اجازه نگرفتم که خاطره اش رو نوشتم تو زحمتش رو بکش. اگه تو نبودی که من سوژه برای خاله سوسکه نداشتم. مرسی.
نسرین جون منم توی فکر نوشتن خاطره هستم. رژیمم چشم می نویسم که چه کار می کنم. ولی اگه موهات می ریزه نباید رژیم بگیری چون خیلی ضرر داره.
هومت خان قبول دارم ولی چه کنیم دیگه...
بله داستان واقعی بود.
جناب رابینسون کروزوئه ( مرد تنها در جزیره می شه همین دیگه، نه؟) ممنون.
جناب سجاد خان، معیاری برای سنجش سلیقه وجود نداره!
خسته شدم. برم پاتوق ببینم نسرین گلی چی نوشته
WaW!!!!!!!!!!!
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش ...
Post a Comment
برگرد به صفحه اصلي