Tuesday, September 20, 2005

دست کارگری با خاطرات خوش

در حال مردن هستم از شدت خستگی. ولی خیلی امروز عالی بود و خوش گذشت. برای منزل جدید کلی کار انجام دادیم. از لوله کشی تا نقاشی و بنایی و سفارش کابینت و... با 8 نفر از اقوام و نیم دوجین کارگر و استاد کار از صبح تا حالا کلی کار انجام دادیم.
من فکر می‌کردم برای ساختن یک دیوار جدید همین که یک کارگر باشه تا دیوار رو بچینه کافیه ولی فهمیدم دیوار چیدن خیلی دردسر داره وقتی هم فهمیدم خیلی برام جالب بود، برای اینکه یاد بگیرم رفتم کمک استاد بنا کلی آجر جابه‌جا کردم و دستم داغون شد. ولی برای اولین بار لوس شدن رو کنار گذاشتم و بی غرغر و نق‌نق کار کردم. دایی و پسرخاله‌ها و برادرام کلی اذیت کردن و متلک پروندن ولی من یاد گرفتم که از شاقول و طراز استفاده کنم. حدود 200 تا آجر هم تنهایی چیدم. مچ دستم که واقعا درد گرفته ولی خوشحالم که کار یاد گرفتم. اوستا هم از دستم راضی بود گفت که من استعداد بنایی دارم! ( دلتون بسوزه)
تازه! بعد از رفتن کارگرها خودمون با سرپرستی دایی و دوتا نیمچه مهندس لوله کشی کردیم و یک دستشوی توی حیاط درست کردیم. کار کردن توی اون جو با شوخی و خنده توی تاریکی وفقط با نور گوشی موبایل‌ها و آتش خیلی حال داد.
آها داشت یادم می‌رفت، امروز بیل هم زدم ولی کلنگ رو دیگه نذاشتن دست بزنم. بوی خاک از زمین تازه کنده شده خیلی خوبه، دست زدن به خاک بعد از سال‌ها حس خیلی عالی داره ولی به دست آوردن تجربیات جدید از اون هم بهتره.( البته دست پوسته شده و تاول زده چندان جالب نیست)
فردا هم قراره که به این تجربیات جدید کلی اضافه بشه. با تینا و سمیرا که کارآموزی پزشکی توی یه روستا دارن می‌خوام برم و چند روزی توی خوابگاه و بهداری و روستا با دوستای قدیمی‌ام هستم. از الان می‌دونم که خیلی خوش می‌گذره. جای همه خالی ولی قول می‌دم از روستا که برگردم سفرنامه می‌نویسم در یک قسمت که مثل قبل نشه و خسته بشم و نتونم ادامه بدم.
مثل هروقت که به سفر می‌رم این وبلاگ رو به همسایه‌ی خوبم می‌سپرم.ممنون. ( وبلاگ هم نداری لینک بدم بقیه بفهمن)
امیدوارم همگی خوش باشید.

نوشته‌هاي خوانندگان 7:

نوشته شده در تاريخ10:12 PMتوسط Blogger نسرین

سلام مینا جونی.نه خسته خانومی...آخ گفتی بوی خاک و کردی کبابم...میدونی چقدر دلم برای این بو تنگ شده...سفر هم خوش بگذره خوشگلم.

 
نوشته شده در تاريخ12:37 AMتوسط Anonymous Anonymous

سلام مینا خانو با با ایول کاش آبجی منم مثله تو بود

 
نوشته شده در تاريخ12:38 AMتوسط Anonymous Anonymous

خانوم نه خانو

 
نوشته شده در تاريخ10:25 PMتوسط Anonymous Anonymous

منم یه بار که داشتیم بنایی میکردیم کلی کمک کردم اما هیچی یاد نگرفتم اینجوری فکر کنم تو جلو تری

 
نوشته شده در تاريخ5:00 PMتوسط Anonymous Anonymous

سلام
منزل نو مبارک...

 
نوشته شده در تاريخ12:49 AMتوسط Anonymous Anonymous

سلام.کارگری و بنایی برای یک روز شاید باحال باشه ولی برای کسانی که شغلشان این باشه واقعا طاقت فرساست.من تجربه شو دارم.البته تجربه ی خالی کردن ماشین آجر نه تجربه ی بنایی!

 
نوشته شده در تاريخ3:44 PMتوسط Blogger نسرین

سلم عزیزکم.رسیدن به خیر.مسافرت خوش گذشت؟

 

Post a Comment

برگرد به صفحه اصلي