روز جهانی زن مبارک
کارت اعتباری را به به فروشنده داد، وقتی فهمید حسابش مسدود شده تعجب کرد و فکر کرد که شاید اشتباهی پیش آمده. در اداره همهی همکارانش همین مشکل را داشتند.ناگهان رییس آمد و گفت که ارتشی ها در کنار در هستند و ده دقیقه به او فرصت دادهاند تا کارکنانش را اخراج کند. همه متحیر به بیرون رفتند. به خانه که رسید اخبار تلویزیون اعلام کرد که " از امروز کارت اعتباری زنان باطل و پولهایشان به حساب شوهران یا نزدیک ترین فامیل مرد آنها واریز شده، زنان نباید دارای شغلی باشند و خواندن و نوشتن برای آنان جرم محسوب میشود، جرم خواندن کوری و نوشتن قطع دست خواهد بود"
با این خبر مردم دو دسته شدند. بین گروههای موافق و مخالف جنگی آغاز شد. آنها فرار کردند ولی در بین راه دستگیر شدند، او از فرزند و شوهرش خبر نداشت. به همراه چند زن دیگر به ساختمانی منتقل شد.
طبق مقررات جدید زنها به 3 دسته تقسیم میشدند. خدمتکاران که به آنها "مارتا" می گفتند. زنان خانهدار" همسران" و دسته سوم که برخلاف دیگر همنوعانشان هنوز توانایی باروری داشتند" ندیمه" نامیده میشدند.هر سه گروه زنان موظف بودند به پوشیدن پیرهنهایی بلند و گشاد تا نوک پا و روبند با رنگهایی که نشانگر گروهشان بود. هچ نامحرمی اجازه نزدیک شدن به زنان را نداشت و مجازات اعدام در انتظار متخلف بود.
اسمش را عوض کردند، دروس و آداب جدیدی را آموخت و به عنوان ندیمه به منزل یکی از فرماندهان فرستاده شد.
در این حکومت تئوکراتیک به او اجازه دادند که هر روز با یک ندیمه دیگر که مراقبش بود با کوپنهایی که رویش عکس مرغ، تخم مرغ، انواع سبزی و میوه نقاشی شده بود به خرید برود. زندگی کاملا ماشینی که ارزش او و سایر ندیمهها به باروریشان بستگی داشت. از روزنامه و مجلات مد، لوازم آرایش و لباسهای رنگانگ اثری نبود. هرشب فرمانده برای اعضای خانه صفحهای انجیل میخواند و این تنها چیزی بود که از کتاب میشنیدند.
رابطه هر ندیمه با فرماندهاش تحت کنترل شدید همسر فرمانده قرار داشت ولی یک روز فرمانده از او خواست که مخفیانه به نزدش برود... با هم کتاب ورق زدند و حروفچین بازی کردند... چند شب بعد در یکی از این ملاقاتهای مخفیانه، فرمانده پیراهن کوتاه و باز با پولکهای براق به او داد که تن کند و لوازم آرایش و... مخفیانه به کلوبی رفتند که دیگر فرماندهان، ندیمهها یا معشوقههای فوق سِریشان را آورده بودند تا شبی دور هم خوش باشند. فرمانده در توجیه کارش میگوید:« نمیشه طبیعت رو فریب داد. تنوع، رنگ و عشق چیزهایی هستند که ذات طبیعته، حتی اگر خلاف قانون باشند.»
داستان به همین منوال ادامه پیدا میکند تا روزی که یک انجمن مخفی او را به خارج از کشور فراری میدهد و این زن خاطراتش را برای آنها نقل میکند.
.........
"سرگذشت ندیمه" رمانی است آمیخته به طنز، هراس و هشدار که از آمیزش تیره و تار سیاست و روابط انسانها به طرزی هنرمندانه پرده برمیدارد. رمان " مارگارت اتوود" به لحاظ تخیل آینده نگرش، از جهاتی "1984" " اورول" را به یاد میآورد.
..........
فکر کردم شاید بد نباشه به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن خلاصه این رمان زیبا رو بنویسم.
با این خبر مردم دو دسته شدند. بین گروههای موافق و مخالف جنگی آغاز شد. آنها فرار کردند ولی در بین راه دستگیر شدند، او از فرزند و شوهرش خبر نداشت. به همراه چند زن دیگر به ساختمانی منتقل شد.
طبق مقررات جدید زنها به 3 دسته تقسیم میشدند. خدمتکاران که به آنها "مارتا" می گفتند. زنان خانهدار" همسران" و دسته سوم که برخلاف دیگر همنوعانشان هنوز توانایی باروری داشتند" ندیمه" نامیده میشدند.هر سه گروه زنان موظف بودند به پوشیدن پیرهنهایی بلند و گشاد تا نوک پا و روبند با رنگهایی که نشانگر گروهشان بود. هچ نامحرمی اجازه نزدیک شدن به زنان را نداشت و مجازات اعدام در انتظار متخلف بود.
اسمش را عوض کردند، دروس و آداب جدیدی را آموخت و به عنوان ندیمه به منزل یکی از فرماندهان فرستاده شد.
در این حکومت تئوکراتیک به او اجازه دادند که هر روز با یک ندیمه دیگر که مراقبش بود با کوپنهایی که رویش عکس مرغ، تخم مرغ، انواع سبزی و میوه نقاشی شده بود به خرید برود. زندگی کاملا ماشینی که ارزش او و سایر ندیمهها به باروریشان بستگی داشت. از روزنامه و مجلات مد، لوازم آرایش و لباسهای رنگانگ اثری نبود. هرشب فرمانده برای اعضای خانه صفحهای انجیل میخواند و این تنها چیزی بود که از کتاب میشنیدند.
رابطه هر ندیمه با فرماندهاش تحت کنترل شدید همسر فرمانده قرار داشت ولی یک روز فرمانده از او خواست که مخفیانه به نزدش برود... با هم کتاب ورق زدند و حروفچین بازی کردند... چند شب بعد در یکی از این ملاقاتهای مخفیانه، فرمانده پیراهن کوتاه و باز با پولکهای براق به او داد که تن کند و لوازم آرایش و... مخفیانه به کلوبی رفتند که دیگر فرماندهان، ندیمهها یا معشوقههای فوق سِریشان را آورده بودند تا شبی دور هم خوش باشند. فرمانده در توجیه کارش میگوید:« نمیشه طبیعت رو فریب داد. تنوع، رنگ و عشق چیزهایی هستند که ذات طبیعته، حتی اگر خلاف قانون باشند.»
داستان به همین منوال ادامه پیدا میکند تا روزی که یک انجمن مخفی او را به خارج از کشور فراری میدهد و این زن خاطراتش را برای آنها نقل میکند.
.........
"سرگذشت ندیمه" رمانی است آمیخته به طنز، هراس و هشدار که از آمیزش تیره و تار سیاست و روابط انسانها به طرزی هنرمندانه پرده برمیدارد. رمان " مارگارت اتوود" به لحاظ تخیل آینده نگرش، از جهاتی "1984" " اورول" را به یاد میآورد.
..........
فکر کردم شاید بد نباشه به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن خلاصه این رمان زیبا رو بنویسم.
نوشتههاي خوانندگان 17:
سلام.روز جهانی زن مبارک.داستان وحشتناکی بود.امیدوارم روزی فرا برسه که بدور از تعصبات متحجرانه و همچنین دلقک بازی های فمینیستی همه به حقوق واقعی زنان بیندیشند.
تو اين کتابا رو از کجا گير مي آري؟ يا تو خيلي کارت درسته، يا من خيلي پرت شده م...
هر دو مورد صحیح است جناب آستانه
تکراری بود
دو جمله اول متن چاپ نشده بود. درستش کردم. از اول بخونید. اونقدرها هم بی سر و ته ننوشتم
چه لوس و چقدر زور زده بود مثل اورول بنویسه و خیلی خودشو ضایع کرده بود!!!!!
با اين جوابي که دادي، فقط مي تونم بگم خيلي بدجنس اي ! «هرچند که در مجموع چندان هم دور از واقعيت نبود»
ببين يه توصيه هم دارم: عنوان مطلب رو از عنوان وبلاگ ات بردار. گوگل بدجوري بايکوت ات مي کنه تا اونجا که من مي دونم...
نه الحق باید داستان جالبی باشه...راستی تبریک به دلیل روز جهانیمووون
آری، این تحولی جدید است!
ببطن گوگل به عنوان صفحه خيلي اهميت مي ده براي جست-و-جوها و فکر مي کنم اگه زياد تغيير کنه، از خير ايندکس کردن اش مي گذره...
بگذريم که هيچ کس در واقع نمي دونه گوگل چيکار مي کنه!
حواست باشه خانومی من همه ی این کتابا رو برای عید می خوام به کس دیگه ندیش ها
پیام فوق مربوط به بنده بود.تینا.عجب سیستم کامنتینگ دقی
تینا جون کتابها مال خودم نیست. از کتابخونه و دوست و آشنا گرفتم. این بار چندمه که وبلاگ من بی دلیل پینگ می شه؟ کار خوبی نیست. نکن
روزگاری است که در آن سرنوشت زنان را باید در زیر ناخن های چرکین مردان جست...
سلام خیلی وقت بود که سر نزده بودم ولی دلیل نمیشه شما هم سر نزنین . از اینا هم گذشته من فعلا اینجام حد اقل اینجا به من سر بزن www.mosafer.5u.com
یا علی برادر کوچکت مسافر.س
سلام! چرا چیزی نمی نویسید
سال نو شما هم مبارک باشه
Post a Comment
برگرد به صفحه اصلي