Wednesday, June 01, 2005

سیگار نکشید، حتی وینستن

نداشتن فن کلام و تسلط نداشتن بر سخنرانی یک بحث است و بی‌ادبی و سخنِ درشت گفتن بحث دیگر. با وجودی که چند ساعت از جلسه پرسش و پاسخ با فاطمه رفسنجانی می‌گذرد هنوز در عجبم. پدرشان که افتخار نمی‌دهند در جمع مردم حضور داشته باشند و فرستاده این‌چنینی برای تبلیغات می‌‌فرستند.
تقریبا در تمام بحث و نشست‌هایی که امسال در دانشگاه برگزار می‌شد شرکت کرده‌ام از جلسه دکتر معین تا روز دانشجو و جشنواره داستان و... ولی جلسه امروز کمی تا قسمتی غیر عادی بود. قرار بود ساعت 13 تا 15 برگزار شود که سرکار خانم با تاخیر یک ساعت و بیست دقیقه‌ای تشریف‌فرما شدند. از ابتدا تعداد دانشجوها خیلی کم بود شاید به یک چهارم جلسات پرسش و پاسخ قبل هم نمی‌رسید ولی به مرور سالن پر شد.
توضیحات مختصری درباره برنامه رفسنجانی خواند که از دیروز در روزنامه‌‌ها به چاپ رسیده و بعد سوالات شروع شد. اکثر سوالات درباره‌ی ثروت‌های کلان و اندوخته‌های پدر و برادران فاطمه هاشمی در داخل و خارج کشور بود که به همه‌ی سوالات جواب یکسان می‌داد. می‌گفت:« هرکس که مدرک و سندی داره که ما این ثروت‌ها را داریم بیاورد تا همان ملک و املاک را به خودش بدهیم.» در آخر در جواب یکی از دختران دانشجو که زندگی و عدالت حضرت علی(ع) را برای رییس جمهوری مثال زد و اشاره به ثروت‌های کلان خانواده هاشمی کرد، عصبانی شد و گفت:« ندارن چرا نمی فهمین!»
می‌گفت:« وقتی پدرم برای ریاست جمهوری کاندید شد گریه کردم چون نمی‌خواستم بیش از این رنج بکشد و اتهامات را
تحمل کند. من خیلی خوشحال می‌شم که پدرم رای نیاورد.» حرف جالب دیگری هم زد:« پدر من ستاد انتخاباتی تشکیل نداده و حتی یک ریال از پول خودش در این زمینه خرج نکرده. این ستادهایی که می‌بینید مردمی و خودجوش هستند. مردم خودشان می‌خواهند که هاشمی رفسنجانی رای بیاورد.»
برای تایید این حرف آقای مسنی که بعدا فهمیدیم از نامزدهای نمایندگی مجلس در دوره‌‌های گذشته در کرمانشاه بودند توضیح داد که ستاد انتخاباتی هاشمی رفسنجانی در کرمانشاه را با سرمایه شخصی و حقوق معلمی! خودش به راه انداخته و هیچ کمکی از تهران نشده.
یکی از کارکنان دانشگاه برای سوال شفاهی بلند شد و با لحن نصیحت مابانه گفت:« تبلیغات منفی سیاست خوبی است ولی شما فکر نمی‌کنید که باید به جای گفتن به پدرم رای ندهید باید برای بابات دفاع کنی؟ کار شما شبیه به تبلیغات سیگار وینستون است که می گفتند" سیگار نکشید، حتی وینستن" و فروش سیگار وینستن صد برابر بیشتر شد. تبلیغات کم پدر شما خیلی خوب اشت. مثل آن آقای کروبی نیست که 12 متر مکعب! طول پوسترش باشد...» تا اینکه بچه‌‌ها با خنده و سوت و دست و مجری با گرفتن بازوان این آقا از پشت تریبون پائینش آوردند.
گرچه همین یک بار سروصدا از سالن بلند شد و نسبت به جلسات سخنرانی و پرسش پاسخ با دکتر معین و اساتید و جلسات صنفی و... دانشجوها خیلی مودب‌‌تر بودند ولی در آخر جلسه به جای تشکر و خداحافظی از این همه دانشجو که در فرجه‌‌های امتحانی وقت گذاشتند و تاخیر طولانی ایشان را تحمل کردند، جواب سوالاتشان را نشنیدند ( خیلی از سوالات ما از قبیل ادامه فعالیت NGO ها ، وضعیت کار و فقر و ... با وجود بارها و بارها نوشتن و رساندن به دست مجری ندیده گرفته شد.) و خیلی کاستی‌‌های دیگر فرمودند:
« من خیلی خوشحالم که رییس دانشکده شما نیستم ، شماها دانشجویید؟ باید از خودتون خجالت بکشید که اینطور برخوردی دارید و سطحی به مسائل نگاه می‌کنید.»
و بلند شد و رفت.
بعد از جلسه همهمه‌‌ی بچه‌‌ها شروع شد. همه عصبانی بودند از این توهین و رفتار ناشایست محافظ شخصی که یکی از دانشجوها را بدجور هل داده بود و تلف شدن وقتشان. می‌‌گفتند:« اگر در این دانشگاه دو نفر هم قرار بود به هاشمی رای بدند با دیدن این سخنران و این جلسه منصرف شدند.»
................
ما رو چه به سیاست. به همان کتاب خواندن ادامه بدهیم بهتره. لیستی از 50 کتاب برگزیده قرن بیستم در روزنامه شرق دیروز چاپ شده.
۱- آلبركامو، بيگانه۲- مارسل پروست، در جست وجوى زمان از دست رفته۳- فرانتس كافكا، محاكمه۴- آنتوان دوسنت اگزوپرى، شازده كوچولو۵- آندره مالرو، انسان اين طور زندگى مى كند۶- لويى فردينان سلين، سفر به انتهاى شب۷- جان اشتاين بك، خوشه هاى خشم۸- ارنست همينگوى، زنگ ها براى كه به صدا درمى آيد۹- هنرى آلن فورنير، مائولنس بزرگ۱۰- بوريس ويان، كف روز ها۱۱- سيمون دوبووآر، جنس دوم۱۲- ساموئل بكت، در انتظار گودو۱۳- ژان پل سارتر، هستى و نيستى۱۴- اومبرتو اكو، نام گل سرخ۱۵- الكساندر سولژنيتسين، مجمع الجزاير گولاگ۱۶- ژاك پرور، پاروله۱۷- گيوم آپولينر، الكل ها۱۸- هرژه، گل آبى۱۹- آنه فرانك، دفترچه خاطرات۲۰- كلود لوى اشتراوس، مدارگان غمگين۲۱- آلدوس هاكسلى، دنياى قشنگ نو۲۲- جورج اورول، ۱۹۸۴۲۳- گوسينى و اودرسو، آستريكس فرانسوى۲۴- اوژن يونسكو، آوازخوان طاس۲۵- زيگموند فرويد، سه رساله در مورد تئورى جنسى۲۶- مارگارت يورسنار، شعله سياه۲۷- ولاديمير ناباكوف، لوليتا۲۸- جيمز جويس، اوليس۲۹- دينو بوتزاتى، صحراى تاتار ها۳۰- آندره ژيد، سكه تقلبى۳۱- ژان گيونو، سرباز روى بام۳۲- آلبرت كوهن، زيبايى مرد۳۳- گابريل گارسيا ماركز، صد سال تنهايى۳۴- ويليام فاكنر، خشم و هياهو۳۵- فرانسوا مورياك، ترز دسكوئرو۳۶- ريمون كنو، زازى در مترو۳۷- اشتفان تسوايگ، آشفتگى احساسات۳۸- مارگارت ميچل، برباد رفته۳۹- دى اچ لارنس، عاشق خانم چترلى۴۰- توماس مان، كوه جادو۴۱- فرانسواز ساگان، صبح به خير تريستس۴۲- وركور، خاموشى دريا۴۳- ژرژ پرك، زندگى _ دستورالعمل۴۴- آرتور كانن دويل، درنده باسكرويل۴۵- جورج برنانو، خورشيد سلطان۴۶- فرانسيس اسكات فيتس جرالد، گتسبى بزرگ۴۷- ميلان كوندرا، شوخى۴۸- آلبرتو موراويا، تنفر۴۹- آگاتا كريستى، شاهد۵۰- آندره برتون، ناديا
من که از 50 اثر 12تا را خوانده‌‌ام. شما چطور؟

نوشته‌هاي خوانندگان 1:

نوشته شده در تاريخ7:38 PMتوسط Anonymous Anonymous

سلام.همین بچه های پرروش هستن که آبرو براش نگذاشتن.این دخترش که دیگه خیلی پر روه.

 

Post a Comment

برگرد به صفحه اصلي