چهار چرخه در وسط خیابان یا دوران دوپایی در پیاده رو تمام شد (3)
میخوام تعریف کنم امروز چی به سرم اومد ولی نخندید، دعوا هم نکنید، باشه؟
امروز جلسه هشتم تعلیم رانندگیام بود. مامان برای اولین بار به عنوان همراه با من اومد. مربی هم از دو جلسه پیش همه چیز رو به خودم سپرده و فقط کمی توضیح میده، همین باعث شده بود که توقعشون بالا بره.
امروز خیلی خوب شروع کردم و پارک و پارک دوبل و دنده معکوس و... خیلی عالی بود. آخرای ساعت گفت برو پارک کوچه. یک کوچه رو انتخاب کرد که سمت راستش رو سه چهار متر برای ساختمان سازی گود کرده بودن راستش ترسیدم که نکنه برم بیفتم توش برای همین خیلی حواسم به پشت سرم بود که یه دفعه با فریاد مربی برگشتم و دیدم یه کامیون به چه گندهگی از رو به رو اومده من هم یه ذره کج هستم داره بهم میخوره.
ترسیده بودم هول هم که شدم نور علی نور شد، اولش نزدیک بود بیفتیم توی اون چاله بعد هم بزنم به کامیون.
البته تقصیر اون کامیون هم بود ولی ترس و کندی عمل [ به جای سرعت عمل] باعث شد که مربیام به شدت عصبانی بشه و حسابی دعوا راه انداخت. هرچی دلش خواست بهم گفت :« تو راننده بشو نیستی و برای چی میخوای یاد بگیری وقتی انگیزه نداری و میترسی و...» مامان هم عوض اینکه آرومم کنه بیشتر از مربی باهام دعوا کرد تا اون حد که مربیم عصبانیت خودش رو فراموش کرد و برای مامان توضیح داد که طبیعی و مقصر من نبودم و...
من هم بعد از اون ترس و دستپاچه شدن با این دعوای آخری اعصابم به هم ریخت و حالا گریه نکن کی گریه کن.
الان هم که رسیدم خونه هنوز عصبی هستم.
دارم فکر میکنم اگه به قول مربیام راننده هم نشم از دنیا چی کم میشه؟ من که نمیتونم حواسم رو به چند جهت متمرکز کنم ممکنه اتفاقات زیادی برام بیفته و همون بهتر که بیخیال رانندگی بشم.
امروز جلسه هشتم تعلیم رانندگیام بود. مامان برای اولین بار به عنوان همراه با من اومد. مربی هم از دو جلسه پیش همه چیز رو به خودم سپرده و فقط کمی توضیح میده، همین باعث شده بود که توقعشون بالا بره.
امروز خیلی خوب شروع کردم و پارک و پارک دوبل و دنده معکوس و... خیلی عالی بود. آخرای ساعت گفت برو پارک کوچه. یک کوچه رو انتخاب کرد که سمت راستش رو سه چهار متر برای ساختمان سازی گود کرده بودن راستش ترسیدم که نکنه برم بیفتم توش برای همین خیلی حواسم به پشت سرم بود که یه دفعه با فریاد مربی برگشتم و دیدم یه کامیون به چه گندهگی از رو به رو اومده من هم یه ذره کج هستم داره بهم میخوره.
ترسیده بودم هول هم که شدم نور علی نور شد، اولش نزدیک بود بیفتیم توی اون چاله بعد هم بزنم به کامیون.
البته تقصیر اون کامیون هم بود ولی ترس و کندی عمل [ به جای سرعت عمل] باعث شد که مربیام به شدت عصبانی بشه و حسابی دعوا راه انداخت. هرچی دلش خواست بهم گفت :« تو راننده بشو نیستی و برای چی میخوای یاد بگیری وقتی انگیزه نداری و میترسی و...» مامان هم عوض اینکه آرومم کنه بیشتر از مربی باهام دعوا کرد تا اون حد که مربیم عصبانیت خودش رو فراموش کرد و برای مامان توضیح داد که طبیعی و مقصر من نبودم و...
من هم بعد از اون ترس و دستپاچه شدن با این دعوای آخری اعصابم به هم ریخت و حالا گریه نکن کی گریه کن.
الان هم که رسیدم خونه هنوز عصبی هستم.
دارم فکر میکنم اگه به قول مربیام راننده هم نشم از دنیا چی کم میشه؟ من که نمیتونم حواسم رو به چند جهت متمرکز کنم ممکنه اتفاقات زیادی برام بیفته و همون بهتر که بیخیال رانندگی بشم.
نوشتههاي خوانندگان 8:
بابا بنازم به این همه اعتماد به نفس ! حالا مگه چی شده؟ اگه این مسئله رو اینقدر جدی و مهم نگیری دیگه از این حوادث پیش نمیاد . از تو بیشتر از اینا انتظار میرفت خانمی ! یعنی این مسئله اینقدر مهم بود که خودتو به این شدت ببازی؟ یه کم بی خیالی برا این روزا به در میخوره . باریکلا دختر خوب ، نازی ناراحت نباش !
مينا جان عزيز دلم غصه نخور تمام کسانی که الان راننده خوبی هستند تمام اين مراحل رو پشت سر گذاشتن . خواهر من وای من يادش می افتم اين روزها اول چه شکلی مينشست پشت رل از خنده هنوز غش ميکنم. خود من اولين باری که امتحان دادم پليس به مسخره به من گفت گود فور می چون داشتم عقب هقب همين جور آرام از يه تپه می رفتم بالا . الان فکرش رو ميکنم ها خودم از کارم خندم ميگيره. بهت قول ميده سال ديگه خودت هم از اين روزها الان خنده ات بگيره و پشيمون شی چرا اصلا يه روزی واسه این موضوع غصه خوردی برو دوباره تلاش کن عزیزم به قول ژاپنی ها گامباته کوداسای (بیشترین سعی ات رو بکن لطفا) Tila
Toye Zendegi hamisheh Yeh Chaleh ba chand taa kamioon hast,baiad say koni dast farmoneto khob koni o sebghat begirio rad koni beri ,peikano periado benz ro eshkal nadareh bemalooni,vali zendegi malondanesh vaa asafaaast,tazasham nabimeh khesarteto mideh na misheh az bimeh shakhse sales estefadeh kard,naa?
خسته نباشی مینا.دست وپنجه ات درد نکنه
امید
خوشبختانه به این مراکز فروش گواهینامه امیدی نیست! اگه خواستی بفهمی چقدر متبحر هستی ساعت هفت صبح بلند میشی میروی در شهرک آزمایش امتحان میدهی نه تو کوچه پس کوچهها!
1. مرسی بابزرگی
2. چشم. من قول می دم این هفته گواهینامه رو بگیرم
3. عجب حرفهای حکیمانه ای می زنی همشهری. راستی اگه ما بخوایم شما رو غیر از همشهری چیز دیگری خطاب کنیم چی باید بگیم؟
4.فلکه نداشته بید. سد داشته که اون هم یهو خراب شد.
5. ممنون امید خان
6. بوا اون زمان شما بید که شهرک آزمایش امتحان وگرفتن. الان فقط آموزشگاه ها امتحان از خودشان دروکنن.
منم از پشت فرمان نشستن خیلی میترسم!..مربیت تقصیر نداره بنده خدا،می خواد ازت یه راننده ی نترس بسازه :(...ولی آفرین اراده،یعنی هفته ی دیگه گواهینامه تو جیبته مینایی؟...بوس بوس.
سلام . از لطفتوت ممنونم . اینم بگم که اشکال از رانندگی شما نیست اشکال از کوجه های کج و کوله شهر ماست ...
Post a Comment
برگرد به صفحه اصلي