Friday, October 28, 2005

مجازات شير

بعد از محاكمه‌يي طولاني كه چهارده ماه طول كشيد، شير را به اعدام محكوم كردند. اما در آخرين لحظه، جانور وحشي با استفاده از اختيار تام مقام عالي رياست كشور مبني بر عفو محكومين عادي، از مرگ نجات پيدا كرد.
شير زنداني سياسي بود.
در باغ كاخ رياست جمهوري قفسي با ميله‌هاي نقره‌اندود كه دوستان ايشان به مناسبت جشن تولد هديه كرده‌بودند،برپ شد. خودشان مقرر كردند، كه شير در آن قفس بماند. شير در قفس جا خوش كرد. كنگر خورد و لنگر انداخت. با اشتهاي سيري‌ناپذير مثل اژدها مي‌خورد.
رييس پليس امنيتي كه مرد زيركي بود دريافت كه شير وسيله‌يي عالي براي مقر آوردن مظلومين سياسي است. دستور داد قفس كوچكي مجاور قفس شير بسازند. از آن به بعد زندانيان سياسي را در آن قفس مي‌انداختندو شير را گرسنه و تشنه كنار او رها مي‌كردند. زداني بخت برگشته شب و روز خودش را به ميله‌ها مي‌چسباند تا از شر پنجه‌هاي مرگبار شير در امان باشد.
يك شب يكي از زندانيان از شدت خستگي از پا افتاد و شير گرسنه او را دريد. معلوم نيست خبر چطور درز كرد و به گوش سازمان‌هاي حقوق بشر و عفو بين‌الملل رسيد. دواير حقوقي و سياسي با انتشار بيانيه خواستار رسيدگي به پرونده شدند. عالجناب رياست جمهوري از زير پا گذاشتن حقوق ابتدايي بشر و تمدن سخت برآشفتند و فرمان احضار مجدد شير را به دادگاه نظامي صادر كردند.اوضاع دادگاه نظامي بسيار پيچيده بود. شير سرنوشت ود را به دست وكيل مجربي سپرد كه آدم‌هاي خيرخواه و ملي براي دفاع از او انتخاب كرده بودند. اين افراد كه نمي‌خواستند نام‌شان فاش شود بهترين وكيل جنايي را براي دفاع شير اجير كردند. اما اين تمهيد هم به جايي نرسيد. شير را دوباره محكوم كردند. مي‌گويند در آخرين مهلت رياست جمهوري از سر تفقد و مهرباني زندگي شير را دوباره بازگرداندند اما قدغن كردند كه تا ابد از زندان بيرون بيايد.
با گذشت زمان موضوع از ياد رفت و شير اجازه يافت از زندان خارج شود، در ميان مردم بگردد و دست و پاي آنها را بليسد. اگر چيزي به او مي‌دادند خوشحال مي‌شد. در يكي از مرخصي‌هاي روزانه كه در شهر مي‌گشت، يكي از شهودي را كه در محكمه بر عليه او شهادت داده بود ديد. امان‌ش نداد و در چشم برهم زدني او را دريد.
مجددا دادگاه نظامي تشكيل شد و نيز...
از كتاب " تلخ عين عسل" ترجمه " اسدالله امرايي" از داستان‌‌هاي كوتاه طنز جهان
........
ديروز اين كتاب رو خريدم. با يه دوست قديمي رفته بوديم به كتاب‌‌فروشي، كه وسط كتاب‌‌هاي جيبي " تلخ عين عسل" رو ديدم. جلد يك طرف كتاب جدا شده بود فكر كردم مي‌‌خرم‌‌ش ولي تخفيف هم مي‌‌گيرم.
موقع حساب كردن فروشنده كتاب رو با 200 تومن عوض كرد.
چه حالي داد خريد كتاب به اين خوبي با اون قيمت.

نوشته‌هاي خوانندگان 2:

نوشته شده در تاريخ3:35 AMتوسط Anonymous Anonymous

نقش انگشتر حضرت موسي(ع) دو حرف بود كه از تورات گرفته شده بود:
‹‹ صبر كن و پاداش گير، راست‌‌گو باش و نجات ياب.››


سلام
زیبا بود

 
نوشته شده در تاريخ1:42 PMتوسط Anonymous Anonymous

قابل نداشت از يه كتاب بود كه مجموعه احاديث قدسي رو گردآوري كرده بود

 

Post a Comment

برگرد به صفحه اصلي