انتخاب در آخرين شب رمضان
خيابان از شب عيد شلوغتر بود. زن چادر را با دندانهاي جلويي نگه داشته بود، سطلي پلاستيكي پر از حليم در يك دست و طفل نوزادي در دست ديگر با زحمت نشست داخل تاكسي.
بچه وول ميخورد و بيتابي ميكرد. زن با لحن كودكانهاي گفت:« الان ميرسيم خونه بهبه ميخوريم، حليم خوشمزه ميخوريم» بعد انگار تازه متوجه وضعش شده باشد ادامه داد:« فقط نميدونم چطور پياده بشم، يا تو از دستم ميافتي يا ظرف حليم. كدوم رو بندازم؟ تو رو يا حليم رو؟ نميدونم بعد از داماد و نوه و 5 تا بچه تو از كجا سردرآوردي كه بلاي جانم بشي،هي...»
مرد جواني كه صندلي جلو نشسته بود خواست پياده شود، در را باز كرد و همانطور نگه داشت، رو كرد به زن و گفت:« از من ميشنوي حليم رو نگه دار و بچه رو بنداز. امشب نميرسي حليم درست كني ولي ميتوني يه بچه ديگه درست كني.»
منتظر نشد بقيه پول و ناسزاهاي زن را دريافت كند. قاطي شلوغي شد و رفت.
بچه وول ميخورد و بيتابي ميكرد. زن با لحن كودكانهاي گفت:« الان ميرسيم خونه بهبه ميخوريم، حليم خوشمزه ميخوريم» بعد انگار تازه متوجه وضعش شده باشد ادامه داد:« فقط نميدونم چطور پياده بشم، يا تو از دستم ميافتي يا ظرف حليم. كدوم رو بندازم؟ تو رو يا حليم رو؟ نميدونم بعد از داماد و نوه و 5 تا بچه تو از كجا سردرآوردي كه بلاي جانم بشي،هي...»
مرد جواني كه صندلي جلو نشسته بود خواست پياده شود، در را باز كرد و همانطور نگه داشت، رو كرد به زن و گفت:« از من ميشنوي حليم رو نگه دار و بچه رو بنداز. امشب نميرسي حليم درست كني ولي ميتوني يه بچه ديگه درست كني.»
منتظر نشد بقيه پول و ناسزاهاي زن را دريافت كند. قاطي شلوغي شد و رفت.
نوشتههاي خوانندگان 3:
سلام.عید شما مبارک.خدا خیرتان بده.با نوشته ی شما خواهرم رفت افطار کرد .عجب مملکتی داریم!رادیو تلویزیون هیچی اعلام نکرده بودن.
ای ول به این یارو عجب جوابی بهش داده :((((
من هم از چند نفر شنيدم كه اقوامشان در قم امروز نماز خواندند. معلوم نيست چرا اعلام نكردند. گناه روزه حرام در اين روز بر گردن اونهايي كه بايد خبر مي دادند و ندادند
Post a Comment
برگرد به صفحه اصلي